چرا از هوایی که نفس می کشم نمی ری؟

چرا از لحظه های خوابم نمی ری؟

چرا توی بیداری ولم نمی کنی؟

چرا وقت راه رفتن زیر بارون تنهام نمی زاری؟

چرا توی شلوغی بازار گُمَم نمی کنی؟

چرا پشت چراغ قرمز توی اتوبوس توی مترو روی صندلی منو جا نمی زاری و بری؟

چرا موقع تماشای تلویزیون از جلو چشمام محو نمی شی؟

چرا سر سفره ی شام قهر نمی کنی که بری برای همیشه؟

چرا من رو نمی بری خاک کنی و بری به زندگیت برسی؟

چرا از ذهنم از فکرم از مغزم از قلبم از نفس کشیدنم از روحم از درونم چرا از من بیرون نمی ری؟

چی می خوای از جان یه مُرده که ادای زنده هارو درمیاره؟


ب.ن:

این تویی که در من گرفتار شدی یا منم که در دورترین حالت ممکن نسبت به تو، زندانیِ توام؟


با دوست پریشانم و بی دوست پریشان (تر)

سیر نمی شوم من ز {خیالِ} تو

به بهانه ی پیشواز عید فطر

نمی ,توی ,بری ,ری؟ ,کنی؟ ,کنی ,چرا از ,نمی ری؟ ,ری؟ چرا ,نمی کنی؟ ,که در

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فری دراما سرکار علیّه کانون حسابداران پایگاه آموزشی مهندسی عمران معنیِ نازُک. محبوب نازکننده. روانشناس خوب خورشیدِ شب Photoshop Lands Zayn malik